نویسنده: اسماعیل علی خانی*



 

نگاه معناشناختی به «قرب الی الله»

از موضوعات مطرح در باب رابطه میان بندگان با خدای متعال، موضوع نزدیکی خداوند به انسان و نزدیک شدن بندگان به خداوند است. بسیاری از آیات قرآن و روایات اهل بیت بیانگر این امر است که انسان می تواند و باید به خدا نزدیک شود و اعمالش را برای تقرب به خداوند انجام دهد. این نزدیک شدن به خداوند را می توان از ابعاد گوناگون، نظیر جایگاه آن در دین، تأثیر آن در زندگی دنیایی و آخرتی، راههای این نزدیکی، و عوامل اثرگذار در آن بررسی کرد. یکی از رویکردها به این موضوع، رویکرد معناشناختی است.
«قرب الی الله» از موضوعات مطرح در قرآن و سنت و به عبارت عام تر، دردین است از این رو می توان به تحلیل معناشناختی این موضوع و تبیین رابطه آن با موضوعات مرتبط با آن، در قرآن پرداخت. در اینجا مقصود پژوهشی تحلیلی و منظم در کلمات مهم قرآن است، که با موضوع قرب مرتبط اند. همان گونه که درمقدمه بیان شد، ما این واژه را بر اساس الگوی تحلیل معناشناختی ایزوتسو در کتاب خدا و انسان در قرآن پی می گیریم.
شاید در بدو امر چنین به نظر برسد که کلمات مهم مربوط به بحث قرب را جدا و معنای هریک را در قرآن بررسی کنیم. اما این کار چندان آسان نیست؛ زیرا این کلمات و مفاهیم در قرآن به صورت جداگانه و بی ارتباط با دیگر مفاهیم به کار نرفته اند. از این رو ناچار باید شبکه ای از واژگان و مفاهیم را کنار هم نهیم و بکاویم، تا معنای ملموس و محسوس آنها را در این دستگاه ارتباطی به دست آوریم.
کلمات مرتبط با موضوع قرب، میان خود گروه های بزرگ و کوچک گوناگون می سازند، که این گروهها نیز به طرق مختلف به هم مرتبط اند و همین ارتباط در نهایت یک سازمان و شبکه پیچیده تصوری را فراهم می سازد. از این رو نمی توان یک یا چند کلمه مرتبط با موضوع را جداگانه در نظرگرفت و نتیجه گیری کرد.
نکته دوم اینکه در قران واژه قرب توسعه معنایی و در نتیجه توسعه مصداقی یافته و از معنای قرب مادی یا تقرب از طریق مال و فرزند و بت به خداوند به تقرب از طریق ایمان به خدا و کارهای پسندیده تحول یافته است. قرب و تقرب به خدا، برای مشرکان و مردمان پیش از اسلام نیز مطرح بوده و خود قرآن نیز در چند موضع به آن اشاره دارد(زمر:3؛ احقاف:28)، ولی این قرب و نزدیکی غیر از آن قربی است که خداوند برای اولیا الله طرح می کند که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

معنای «اصلی» و«نسبی» واژه قرب

در الگوی تحلیل معناشناختی مورد نظر ایزوتسو عناصری چند دخیل اند. یکی از عناصر این الگوی تحلیل معنایی، معنای «اصلی» و «نسبی» و تمایز نهادن میان آنهاست. بامراجعه به واژگان کلیدی و محوری قرآن، متوجه این نکته می شویم که هر کلمه جداگانه و قطع نظر از کلمات دیگر، معنای خاص خود را دارد؛ به گونه ای که حتی بیرون از دستگاه معناشناختی قرآن نیز این معنا را برای خود حفظ می کند. مثلا کلمه«کتاب» خواه در قرآن، خواه خارج از آن، بدون ارتباط با چیز دیگر، معنای اصلی خود را دارد؛ که به چیز نوشته شده اشاره دارد. این عنصر معناشناختی ثابت را، که هرجا این کلمه به کار می رود و هرکس آن را به کار ببرد پیوسته با خود دارد، معنای اصلی و بنیادین این کلمه می خوانند.(1)
یک کلمه علاوه برمعنای اصلی سیمای دومی هم دارد که با توجه به دستگاه معناشناختی و جهان بینی مربوط با آن دستگاه متفاوت است. مثلا کلمه کتاب در دستگاه معناشناختی قرآن اولاً امری مقدس است و ثانیاً معنایش فراتر از «چیز نوشته شده» است.
کتاب در این نظام دارای روحی خاص است و به سبب ارتباط با کل نظام معناشناختی قرآن معنایی دارد که خارج از این دستگاه معنا شناختی چنین معنایی نخواهد داشت. در این نظام معنایی، کتاب با خدا، نبی، وحی، امت، اهل کتاب، لوح محفوظ و... مرتبط است. این ارتباط رنگ معناشناختی ویژه ای به کتاب می دهد که از آن به معنای «نسبی» تعبیر می شود.
معنای اصلی یک کلمه ذاتی آن است و با رفتن کلمه به هر نظامی به آنجا منتقل می شود، اما معنای نسبی چیزی است که در نتیجه پیدا شدن وضع خاص برای یک کلمه، به معنای اصلی افزوده می شود و در نظام معنایی جدید با کلمات و واژگان مهم دیگر نسبت های گوناگون می یابد.(2)
معنای اصلی قرب نزدیکی مادی و کنار هم قرار گرفتن دو چیز،(3) و به عبارت دیگر کمی فاصله مکانی، زمانی و... میان دو چیز یا دو شخص است(4) وبه صورت معمول هنگامی که از نزدیکی سخن به میان می آید، این معنا به ذهن خطور می کند؛ درست نقطه مقابل بعد، که به معنای دوری مادی است.
این معنا، برحسب آنکه شخص به کار برنده آن مسلمان باشد یا غیر مسلمان عرب باشد یا عجم، تفاوتی نمی کند. به علاوه، در همه زمان ها، از پیش از اسلام تا امروز به همین معنا بوده است. چنان که شواهدی در خود قرآن برای این معنا می توان یافت: «ولاتقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین؛ و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود»(بقره:35)َ«فان لم تاتونی به فلاکیل لکم عندی ولاتقربون؛ پس اگر او را نزد من نیاوردید، نه برای شما نزد من پیمانه ای است و نه به من نزدیک شوید»(یوسف:60)؛ «...فجاء بعجل سمین فقربه الیهم قال الاتاکلون؛ و گوساله ای فربه[و بریان] آورد و آن را نزدیکشان برد [و] گفت: مگر نمی خورید؟(ذاریات:26-27)
اما این کلمه معناهای دیگری نیز دارد که معانی نسبی آن به حساب می آیند؛ نظیر انجام دادن و ارتکاب یک عمل و در قطب منفی ممانعت از نزدیک شدن به آن و انجام دادن آن:«ولاتقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن...؛ و به مال یتیم- جز به بهترین وجه- نزدیک مشوید...»(اسرا:34)؛ و«ولاتقربوا الزنی انه کان فاحشه و ساء سبیلا....؛ وبه زنا نزدیک مشوید، چرا که آن همواره زشت و بد راهی است...»(اسرا:32)؛ همچنین نزدیکی خویشاوندی و نسبی یا سببی: «للرجال نصیب مما ترک الوالدان والاقربون وللنساء نصیب مما ترک الوالدان والاقربون...؛ برای مردان از آنچه پدر ومادر و نزدیکان(خویشاوندان) بر جای گذاشته اند سهمی است وبرای زنان[نیز] از آنچه پدر و مادر و نزدیکان (خویشاوندان) برجای گذاشته اند، سهمی[خواهد بود]»(نسا:7)و «وانذر عشیرتک الاقربین؛ وخویشان نزدیکت را هشدار ده»(شعرا:214)؛ و«فآت ذا القربی حقه؛ پس حق خویشانت را بده»(روم:38)؛ و احاطه کامل داشتن به چیزی:«ولقد خلقنا الانسان و تعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ و ما انسان را آفریده ایم و می دانیم که نفس او چه وسوسه ای به او می کند و ما از شاهرگ [او] به او نزدیک تریم»(ق:16)
اما این کلمه در قرآن در دامنه رابطه ویژه بنده با خداوند مسیری کاملاً خاص یافته است. این واژه در حوزه معنایی(5) ارتباط بنده با خداوند از معنای «نزدیکی مادی» تهی گشته و به معنایی نزدیک شده است که شاید بتوان از آن به تعبیر کلامی- فلسفی به «کمال رساندن استعدادهای شدن در انسان» و «شدت یافتن وجود انسان» و «نزدیک شدن به وجود لایتناهی حضرت حق» یا «اتصاف به صفات ربوبی» یا «درک و شهود عین الربط بودن به خداوند» و مانند آن یاد کرد. در آیاتی نظیر اینها قرب در چنین معنایی به کار رفته است: «والسابقون السابقون اولئک المقربون؛ و سبقت گیرندگان مقدم اند، آنان اند همان مقربان [خدا]»(واقعه:11)؛ و«ونادیناه من جانب الطور الایمن وقربناه نجیا؛ وازجانب راست طور او را ندا دادیم و در حالی که با وی راز گفتیم او را به خود نزدیک ساختیم»(مریم:52)؛و«وما اموالکم ولا اولادکم بالتی تقربکم عندنا زلفی؛ و اموال و فرزندانتان چیزی نیست که شما را به پیشگاه ما نزدیک گرداند»(سبا:37)؛ و«والذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی؛ وکسانی که به جای او دوستانی برای خود گرفته اند[به این بهانه که] ما آنها را جز برای اینکه ما را هرچه بیشتر به خدا نزدیک گردانند، نمی پرستیم...»(زمر:3) در اینجا کلمه قرب ارتباط خاصی با برخی واژه های مهم قرآن همچون الله، اسلام، ایمان، سبقت در ایمان، و عمل صالح پیدا کرده است، که در ادامه به این ارتباط خواهیم پرداخت.

نگاهی تاریخی به واژه قرب

بررسی دگرگونی معناشناختی اصطلاحات قرآنی در دستگاه های غیرقرآنی باعث وضوح معنای قرآنی آنها می شود. برای آشکار شدن معنای اساسی و حقیقی واژگان قرآن، توجه به تاریخ پیش از اسلام و قرآن، برای منظور ما ضرورت دارد. زیرا مطالعه و پژوهش درباره یک موضوع از چند زاویه متفاوت ولی دارای ارتباط نزدیک، موجب نگرش ژرف تر و جامع تر درباره آن موضوع می شود.
کلمات قرب، قریب، مقرب و... در همه فرهنگ ها شناخته شده است و طبعاً برای جامعه پیامبر و در واقع جامعه قرآنی نیز شناخته شده بود. اما قرآن به آن، معنایی فراتر از معنای ظاهری بخشید؛ که کاملاً جنبه روحانی و معنوی داشت و آن را از معنای مادی و سطحی ترین جنبه زندگی بشری به سطح نگرش دینی و ارزشی انتقال داد و در واقع بار معنایی و ارزشی به آن بخشید و از نزدیکی صرف مادی ، که نیاز به کمال و شرف ندارد، یا تقرب در حیطه انسانی، یا حتی الهی، اما با نگرش زمینی را به نزدیکی و تقرب معنوی، که نیاز به پیش زمینه اخلاقی، معرفتی و معنوی دارد، سوق داد.
به عبارت دیگر، قرآن مصداق دیگری برای واژه قرب مطرح ساخت که آشنای عصر نزول نبود. ترکیب تصوری این واژه همان است که بوده، ولی اکنون در تراز بلندتر رابطه ی میان خداو انسان ادای وظیفه می کند. قرب در اینجا صرفاً نزدیکی مادی نیست، بلکه به منزلت و شأن برتر، آن هم در نزد خداوند، تغییر چهره داده است.
قرب پیش از اسلام، اگر هم در معنای دینی و در ارتباط با خداوند به کار می رفت، معنا با مصداقی بود غیر از آنچه قرآن در نظر دارد. در آنجا اولاً مشرکان بودند که خود را مقرب خدا می دانستند، نه اینکه خداوند آنان را مقرب خود بداند وثانیاً ابزار قرب به خداوند از منظر آنان پرستش بت و زیادی اموال و اولاد بود:« والذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی»(زمر:3)
دستگاه جهان بینی قرآن معنایی جدید به آن بخشید و مقرب را از نظر خداوند لحاظ کرد و نیز امور مقرب و ابزار قرب را از اموال و اولاد و بت ها به ایمان و عمل صالح و تقوی تغییر داد. هنگامی که این کلمه وارد جهان بینی قرآن شد و با ایمان و عمل صالح و.. ارتباط پیدا کرد، معنای آن تغییر شدید یافت. قرآن با قاطعیت اعلام کرد که بت ها و اموال و فرزندان شما نه تنها موجب نزدیکی شما به خدا نیستند، بلکه شما را از خدا دور نیز می سازند:«وما اموالکم ولااولادکم بالتی تقربکم عندنا زلفی الا من آمن و عمل صالحا»(سبا:37)
چنین ترکیب و معنایی به هیچ وجه مد نظر مردمان جاهلی نبود و قرآن، نه تنها ابزار تقرب آنها را تغییر داد، بلکه حتی ابزار آنها را نکوهش و طرد کرد و رفتن به سوی برخی از این ابزارها، نظیر بت و بت پرستی را گناهی بزرگ به شمار آورد: «ان الله الایغفر ان یشرک به»(نسا:48)
در اینجا براثر نفوذ وضع جهان بینی قرآنی، شاهد فرایند توسعه دستگاه معناشناختی به مصداقی کاملاً جدید برای قرب هستیم. بدین ترتیب مشاهده می کنیم که کلمه ای واحد با معنای اساسی واحد، در دو دستگاه و نظام معناشناختی متوالی، دارای چند مصداق متفاوت و ارزش متفاوت است.

پی‌نوشت‌ها:

* دانش پژوه دکتری ادیان و عرفان. دریافت88/2/12- تایید 89/7/18
1- ایزوتسو توشی هیکو، پیشین، ص14
2- رک: همان، ص14و15
3- احمدبن احمدفیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ابن منظور، لسان العرب، ماده قرب.
4- محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج7، 222
5- یکی از موضوعات مهم در معناشناسی مسأله حوزه معنایی (Semantic fields) است. اشتراک در یک شرط لازم، سبب طبقه بندی واژه ها در یک حوزه معنایی می گردد؛ برای مثال واژه های صلوه، زکوه، حج وجهاد همه در این جهت مشترکند که از فروع عبادت به حساب می آیند؛ از این جهت می توان آنها را در «حوزه معنایی عبادات» جای داد؛ ولی مثلاً واژه «کفر» به دلیل نداشتن چنین ویژگی در این حوزه معنایی خاص جای ندارد. اعضای یک حوزه معنایی، واحدهای یک نظام معنایی را تشکیل می دهند؛ چنین واحدهایی به دلیل ویژگی مشترکشان هم حوزه به حساب می آیند. (رک: کورش صفوی، درآمدی بر معناشناسی، ص189-190)

منبع:فصلنامه علمی- تخصصی قرآن شناخت شماره 5